همچو جم جرعه ما کش که ز سر دو جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی |
|
بر در میکده رندان قلندر باشند |
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی |
|
خشت زیر سر و بر تارك هفت اختر پای |
دست قدرت نگر و منصب صاحب جاهی |
|
سر ما و در میخانه که طرف بامش |
به فلک بر شد و دیوار بدین کوتاهی |
|
قطع این مرحله بی همرهی خضر مکن |
ظلمات است بترس از خطر گمراهی |
|
اگرت سلطنت فقر ببخشند ای دل |
کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی |
|
تو دم فقر ندانی زدن از دست مده |
مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی |
|
حافظ خام طمع شرمی از این قصه بدار |
عملت چیست که فردوس برین میخواهی |